حواسم هس

ساخت وبلاگ

از وقتی انگشتم قطع شد در واقع از ۱۹ اسفند ۹۷ سید کمی عوض شد شایدم خیلی عوض شد و فقط گذاشت من متوجه کمی از اون خیلی بشم...

عید فطر رفته بودیم کاشان حواسش نبود سر سفره به من غذا تعارف کنه 

واسم یه جشن تولد خیلی سوپرایزانه گرفت چون تولد من ۴ خرداده ولی افتاد به ۱۴ خرداد بنا به دلایلی نتونست امسال تو روز تولدم کاری انجام بده

جشن تولدم بدین شکل بود که ماما صدام زد برم انگشترشو ببینم

علی از بغل چنان برف شادی ریخت رو سرم که انگار داره حشره کش استفاده میکنه :)

و بعدم کادو و کیک

البته صبحش با هم رفته بودیم و برام یه جفت کفش خیلی خوب خریده بود.

بابا مهدی ۱۵۰ پول داد بهم که با بچه ها رفتیم مشهد و بستنی و ...

خیلی مسافرت درجه یکی بود خیلی خوشگذروندیم با علی و فاطمه و مامان بابا

برگشتنی محمد تو اتوبوس نتونست بیاد به من خبر بده که کجاییم و من این کارو حمل بر بی توجهیش کردم

و بلند گفتم واقعا که خیلی بی توجه شدی

محمد خیلی دلخور شد که تو جمع اینکارو کردم ولی هیچی نگفت تا آخر شب با یه سکس خوب از دلش در آوردم تقریبا سی درصدشو فک کنم

خلاصه اومدیم خونه

و گذشت و گذشت تا امروز حضرت یار ظرف الویه سر کارش رو خودش شسته بود و توشو پر از شیرینی کرده بود برای من ❤❤❤❤

به مناسبت چند دهمین ماهگردمون ک حسابش از دستم در رفته بود

به خاطر درسای احمد وقت نمیکنم لباسای تو خونه شیک تن کنم همش لباسای محمد تنمه چون لباس باز ندارم همشون تقریبا لختن

موهامم که دیشب از حموم اومده بودم اتو نکرده بودم

کلی قربون صدقم رفت جلو مامان که تصادفی خونمون بود و منم از خجالت مردم که برای بار دوم یا سوم ماهگردمون رو یادم رفته و دست خالی موندم

تو اتاق خاب بهم گفت 

مریم من کم توجه نشدم فقط بعد از انگشتت نتونستم خودمو پیدا کنم هنوز ذهنم درگیره

شب میگفت

کاشان ک بودیم به مجید گفتم شده کسی رو دوست داشته باشی و به خاطر اینکه دوستش داری نخای ببینیش؟ 

گفت فکر میکنه نیاز به روانشناس داره 

گفتم مامانم بهت مشاوره میده جوری ک نه تنها فک نکنی مقصری بلکه بیای طلبکارم بشی که چرا انگشتمو بریدم

لحنش رو قلدرانه کرد گفت کسی بخاد خرم کنه میفهمما

از ذوق استایلای تازه و اخیرش گریم گرفت قول داد کمتر دلبری کنه

شب بهش گفتم سیخ میخام با تعجب نگام کرد و بلند شد بیاره جلو در گفتم مواظب سوسکی که تو آب پاش گیر افتاده باش تا بعدا ب ماما بگم بیاد بکشش چون میترسم از حیاط خلوت از شب قدر تا حالا استفاده نکردم خندش گرفت گفت من میکشمش خو 

گفتم نچچچ از روحشم میترسم بعدشم چطو برا ماما ناز کنم خب؟

کلی فشارم داد و بوسیدم تو بغلش کلییییی

خیلی خوبیم خیلیییییی 

میرم که تو بغلش آروم بگیرم کولر خونه رو سرد کرده حتما یه بغل گرم خیلی میچسبه

خدا حفظش کنه برام آمین 

قرارمون......
ما را در سایت قرارمون... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ii-elv-omin9 بازدید : 192 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 2:18