حس خوب ضد حال- قسمت اول

ساخت وبلاگ

امروز بالاخره امتحانای احمد کمی سبک تر شده بود بهش گفتم بعد از مدرسه تا شب بره استراحت شبو بیاد خونه ما تا منم کمی به امور عقب افتاده این یه هفته برسم...

خلاصه تصمیم گرفتم شام پای سیب زمینی درست کنم که البته حسابی محمد و احمد استقبال کردن و واقعا هم خوشمزه شده بود.

رفتم حمام و یه اصلاح کامل و اساسی کردم خونه حسابی مرتب بود ولی محمد کمی بیشتر از کمی دیر کرد ساعت ۷ و نیم رسید خونه... و تا حد زیادی برنامه هام به هم خورد چون وقت زیادی برای بازیگوشی نداشتیم...

فیلم نوت بوک رو دانلود کردم و منتظر بودم تا بیاد با هم ببینیم خیلی تعریفشو شنیده بودم یه چی تو مایه های تایتانیک...

بالاخره محمد اومد در حالی که داشتم رژ لبمو تمدید میکردم...

موهام هنو خیس بود پس خیلی سریع با انگشتام شونه کردمشون...

اومد و نشست سر کار خیلی جالب نبوده تقریبا هرکی از کنارش رد شده بود انگشتش کرده بود... ولی با من خیلی مهربون بود منو گرفت تو بغلش هزار تا بوسم کرد بعد بهم گفت تو ایرانی نیستی شبیه یونانی ها شدی مریم چون موهام تازه داشت خشک میشد و انتهای چتری هام فر خورده بود... بعد تند تند اسمای یونانی میساخت تا یکیش بهم بیاد!!!

گیر داده بود که من حشری ام الم بلم این در حالی بود که صبح ساعت ۸ قبل اینکه بره سر کار یه سکس حسابی داشتیم و برخلاف قولش که قرار شد ابشو نپاشه به تنم ریخت رو شکمم بعدشم توجیه میکنه که چه کنم خو حواسم نبود..

خب نمیگم من نه!چون من قبل از اومدنش فیلم سکسی دان کرده بودم

خلاصه ناهار خودیم کیک و چای هم خورد سه تا چای

دراز کشیدیم فیلمو ببینیم که تا دیقه ۶۰ خبری از سکس نبود یه جا دختره و پسره لخت شدن و داشتن شرو میکردن که یهو دوست پسره سر میرسه میگه بابای دختره دنبالشه و خلاصه یهو بالا میکشن و تموم میشه و ما هم حسمون میپره...

به دیقه ۶۰ ک رسید پسره دختره رو دوباره بعد از سالها به دست اورده بود و میخاست شرو کنه بعد از بوسیدن و عشق بازی شرت دخترا رو در اورد که یهو در خونمون خورد...

احمد بود

لامصب چرا الانننننن؟؟؟؟

بهت زده شدیم کیر سید حسابی راست شده بود پتو رو رو کشید و وقتی احمد اومد نتونست حتی از جاش بلند بشه...

اولش با سید قهر کردم سرمو کردم زیر پتو...

سرشو اورد زیر پتو و باهام یواشکی حرف میزد...

حس جفتمون یه چیز بود...

انگار بار اوله داریم سکس میکنیم و مچمون گرفته شده!!!

مثل نوح و الی تو فیلم....

بعد زیر پتو یکم شیطنت کردیم و در نهایت با هم این فکر زد به سرمون که بهتره تا ۱۲ شب صبر کنین بخابه!!!

 الانم دارم اینو مینویسم تا بتونم صبر کنم در حالی که لباس خاب مشکیه رو پوشیدم و منتظرم که زودتر ببینم اخر قصه نوت بوک چی میشه؟❤


قرارمون......
ما را در سایت قرارمون... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7ii-elv-omin9 بازدید : 164 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 2:18