قرارمون...

متن مرتبط با «پرده» در سایت قرارمون... نوشته شده است

خاستگاری - پرده پنجم

  • خاستگاری - پرده پنجم :: شعور یک ریشه قرار بود یه جلسه دیگه آ سد محمد و مادرش بیان خونمون تا یه سری سو تفاهماتی که جلسه قبل در خصوص وضعیت رفت و آمدمون پیش اومده بود مرتفع بشه...سید و مامان اومدن یه شاخه گل خشگل رز با ربان نباتی برام آورده بود البته هنوز نرفته پیش اون یکی شاخه گلا چون کامل خشک نشده....این بار با سید دوباره که رفتم تو اتاق اوضاع با دفعه قبلی فرق داشتبرام یه بروشور آورده بود با یه سالنامه...بروشور شهیدعباس دانشگر بود.سالنامه شهدا.سالنامه بی نهایت زیبا بود اصلا شبیه این سالنامه تبلیغاتی ها نیست خیلی شکیله آدم نمیدونه توش چی بنویسه!هرجور که حساب کنیم حیفه.بروشور وصیت نامه,خاستگاری,پرده,پنجم ...ادامه مطلب

  • خاستگاری - پرده سوم

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • پشت پرده خاستگاری - قسمت سوم

  • دیروزا که تو خودم بودم مامان بهم گفت به من میگی چی حالتو بد کرده؟ گفتم: حس میکنم حالا که دارم بهش میرسم نمیخامش ........................... بهم گفت: طبیعیه! طبیعیه؟! + چرا محمد فکر میکنه این روزا روزای قشنگی هستن؟ سخت از این روزهای به او رسیدن فراری ام.... کاش می شد ک چشمامو ببندم و باز کنم برگردم , ...ادامه مطلب

  • پشت پرده خاستگاری - قسمت چهارم

  • کل خاطرات این یکساله هر شب جلوی چشمامه... جمکران دعواها قانونا قولا قسما عکسا فیلما صبح که بیدار شدم زانوی غم بغل گرفتم... مامان گفت چته؟ گفتم هر روز صبح که بیدار میشم انگار کمتر دوستش دارم.... انگار پشیمونم... انگار نمیخام.... انگار گووووووه خوردم! گفت طبیعیه... طبیعیه؟ + قران هنوز صفحه 260 انگار, ...ادامه مطلب

  • پشت پرده خاستگاری - قسمت پنجم

  • اومدم پستای دیشبو پاک کنم که دیدم سید خونده و کار از کار گذشته... + مثل کوه و حتی محکم تر از کوه پشتشم. + مامان میگه حالم طبیعیه همه دخترا اینطوری میشن... طبیعیه انگاری... کل من به فدای، یه آن از نگاه نجیبه نجیب زاده ی قلبم. , ...ادامه مطلب

  • پشت پرده خاستگاری - قسمت ششم

  • همینی که بگه حالم خوب نیست حال یوزی رو پیدا میکنم که جفتم آسیب دبده باشه... به هر قیمتی باید حالش خوب بشه به هررررر قیمتی. وضعیت طبیعیه من و افکارم (به قول مامان) نباید حالت طبیعیه شادی تو دل محمدو تغییر بده... من مال محمدم و این اصل، اصل الاصول زندگیمون بود. هیچکس حتی خوده محمد حق نداره این اصلو زی, ...ادامه مطلب

  • پشت پرده خاستگاری - قسمت هفتم

  • تازه روز قبل خاستگاری قول دادیم خنده از لبامون نره :| کجاست خنده های یارم؟ :)) اینو نگا کن محمدممممم دریافتحجم: 1.08 مگابایت متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال , ...ادامه مطلب

  • پشت پرده خاستگاری - قسمت هشتم

  • چند دقیقه است از مهمونی میام دو تا قرعه های امشب اولی ب نام منو آقامون دراومد :))) + دایی مرتضی ب شوخی گفت: ناکس شانس کی رو امشب با خودت آوردی؟ :-) بعدیش ب نام خودش در اومد. + جواب دایی نوشت: قدم آقامون مبارک :-))) + فردا صبح ۴۵۰ تومن ب حساب مشترکمون واریز میکنم جناب از برج بعدی قسطا با شخص شما, ...ادامه مطلب

  • پشت پرده خاستگاری - قسمت نهم

  • سلام تا یکی دو ساعت دیگه آقامون به اتفاق خانواده تشریف میارن منزلمون جهت امر خیر... تقریبا یک ساعتی تاخیر دارن دلم شور افتاده... یاسین خوندم اومدم اینجا حواسم پرت بشه مثلا... چون خاستگاریم افتاد صبح مامان دیشب گفت روشون ک نمیشه خونمون صبحونه بخورن... براشون کیک میگیرم با کیک و شربت پذیرایی میکنیم..., ...ادامه مطلب

  • خاستگاری - پرده چهارم

  • برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید , ...ادامه مطلب

  • خاستگاری - پرده اول

  • بالاخره بعد از 11 ماه و تقریبا 15 روز انتظار و به تعبیر زیباتر صبر، فردا دو شنبه ساعت 19 مادر سید محمد تماس میگیره با مادرم...اون ختم و اون چله ها رو یادتونه؟هیچ چله ای تا تهش نرفت...و هیچ ختم قرانی هم تا این لحظه حداقل از جانب من که صورت نگرفته و میدونم متقابله یعنی برای سید هم تموم نشده...چله ها, ...ادامه مطلب

  • پشت پرده خاستگاری - قسمت اول

  • امروز آقازاده که مشاجره منو مامان رو سر طاهری و سید محمد جانم ناظر بود اومد تو اتاقم دست گذاشته به کمرش نگام میکنه میگه : کوروش آسوده بخاب که دختران وطنت خود را به اعراب تقدیم میکنند!!! و یه دکلمه طولانی به همین ترتیب... برگشتم دمپاییمو پرت کنم سمتش در حین فرار میگه به خدا تو اگه زن سید محمد بشی من , ...ادامه مطلب

  • پشت پرده خاستگاری - قسمت دوم

  • همش کمتر از سه ساعت مونده تا تماس مادر سید محمد؛ از شدت استرس قلبم یکی در میون میزنه!!! یه ساله احدی به گوشی فرشته زنگ نزده... راس ساعت 10 صبح امروز یکی از رفقای امید زنگ زد و حوالی ساعت 1 یکی از دوستای خییییییییلی قدیمی مامان که شاید میشه گفت دو ساله حتی به هم سلامم نکردن! یعنی تنه درخت نخل تو شانس, ...ادامه مطلب

  • خاستگاری - پرده دوم

  • ژستای بابایی جون و توله یوزا :)ب روز رسانی خواهد شدتا سال دیگ ک....اورجینالش روقرار میدم:)) دنبال کنندگان ۴۳ نفر این وبلاگ را دنبال کنید , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها