قرارمون...

متن مرتبط با «غمی نیست ما برقراریم» در سایت قرارمون... نوشته شده است

به سامان می رسیم انگار

  • اینجا کلیک اگه بشه از دخالت های احمقانه و عهد قجری پدر و مادرهامون چشم بپوشیم و در واقع درست تر مطرح کنم بعد از ازدواج محو بشن از خاطرمون و خاطراتمون. منو محمد با هم کنار میایم. نه از اون کنارا... کنار عاشقانه! اوضاعم هنوز نابسامانه اما انگار یه اتفاقایی داره میفته... یه چیزایی که امیدوارم میکنه به اینکه تو دنیا هیچ کس جز من و محمد وجود نداره. یه خبر بد دا, ...ادامه مطلب

  • ما را با تو کاری نیست... هست؟!

  • حس خوب خوشبختی با محمد انتها نداره... قبلنا دری به تخته میخورد خدا رو میچسبوندم سینه دیوار و تا میخورد میزدمش... از بعد از آشنایی با محمد دیگ اینطور نبود انگار خدا خونبهای تموم این سالا رو داد و حساب بی حساب شدیم. الان که گاهی حس بد بدبختی رو تو زندگی اطرافیانم میبینم و از صمیم دل رنجیده میشم... دستم به یقه خدا نمیرسه ک باز گلاویز بشم... نمیدونم چرا! حس میکن, ...ادامه مطلب

  • عاجزانه التماس دعا دارم...

  • سلام. یه سریا بودن ک همیشه تو این روزا و شبا دعا گو بودم براشون. یعنی وسط در وسط نماز شب وقتایی ک گیج خاب بودمو میخاستم بپرم تو تخت می ایستادم تا اسمشونو نمی بردم نمازو تموم نمیکردم. عکاس باشی لیدی کیان دختر خوب همه اونایی ک تولد آ سد محمدو تبریک گفتن  و بقیه ک شما نمیشناسین از بچه های اینجا نیستن.., ...ادامه مطلب

  • تو اون چشمات چیا داری؟

  • سلااااام. نبودم، نظرامم بسته بودم، اما هیچ وقت ان شا الله اینجا تعطیل نخواهد شد چنان که تا کنون با وجود هممممه ی فراز و فرودها تعطیلش نکردم. اما، دست پر اومدم. این پستمو بخونید داشتم پستایی رو که مسدود کردم آزاد میکردم پیداش کردم...چیز جالبیه http://ii-elv-omin.blog.ir/?page=47 چله رو یادتونه؟ چند ر, ...ادامه مطلب

  • اولین رزمایش آقا شاهین :)

  • چ درشت شده نسبت به اون روزایی ک میگفت تو ملکه باش من میشم شاهینت تا صدام بزنی پیشتم... از همین حالا چقد دلتنگشم برای روزایی ک نیستم بند کفشاشو گره بزنم و شال دور گردنشو ببندم... احمدم دوستت دارم عزیزم اونقدری ک گفتن نداره... خوب , ...ادامه مطلب

  • غمی نیس...

  • نماز عصرمو نخوندم امروز.... یعنی یادم رفت که بخونم... شد سومین یا چهارمین نماز ک امسال قضا کردم :| ,غمی نیست,غمی نیست ما برقراریم,تاخداهست غمی نیست,شعر غمی نیست,چون میگذرد غمی نیست,چون میگذرد غمی نیست تا بگذرد,چو میگذرد غمی نیست,گر میگذرد غمی نیست,چون میگذرد غمی نیست غصه نخور,چون بگذرد غمی نیست ...ادامه مطلب

  • طی تماسم چ گذشت؟

  • زنگ زدم به استاد کچله گفت باید مقاله ی کامل رو برام بفرستی... گفتم کاملش سه چهار روز دیگه ان شا الله آماده می شه. گفت اگه تا بیست آبان فرصت ارائه هست بفرست من بخونم پالایش بزن بعد بفرست. گفتم باشه هرجور شما صلاح بدونین. راج به کنگره گفتم... گفت خاک تو سرت با این مکان انتخاب کردنت! گفتم وا بین المللیه دیگ کجا بهتر از اینجا؟ گفت این مقاله جشنواره رو بده مقاله ی کنگره رو هم ک دادی دیگ کنگره شرکت نکن دنبال یکی هستم واسم مطلب گرداوری کنه می خوام کتاب دانشگاهی چاپ کنم وقت ندارم...گفتم استاد کتاب در حد بنده نیست زیر همین مقاله زائیدم رسما!بی خیال شین بیاین رو همین م, ...ادامه مطلب

  • پرم از چشماش...

  • عصری اینو گرفتم یعنی تا خاستم دونه اولو بخورم یاد سید افتادم و اینی ک چقد دلم تنگشه... این آخرین پستیه ک توش اسم سیدمحمدمو میارم. لازم نیست همه ی وبم بوی تنشو بده. چون واقعا تحمل دوریش طاقت فرساتر میشه خیلی طاقت فرساتر.... و آخرین باریه ک داد میزنم چقدر پـــرم از نگاه پر از معصومیتش... + امروز ک داشتم تو سایت اسلام کوئست راج به موضوع مقاله مطالعه می کردم یه چیز باحالی نوشته بودن میگفت:یه روز یه آقایی میره پیش امام صادق میگه شخصی بهم خیلی ابراز علاقه میکنه از کجا باید بفهمم راسته یا نه؟ امام صادق میگه: به قلبت مراجعه کن ببین اگه حب اون شخص در قلبت چنان هست که , ...ادامه مطلب

  • نجس شدم رسما :|

  • پیشنهاد دانلود ظهری رفتم کتابفروشی کتاب بگیرم... راه برگشتی یادم اومد حاج خانم خیلی وقته هوس مقنعه کرواتی کرده از اینایی ک دختر خفنا سر میکردن یه زمانی :| خلاصه گفتم فرشته نگه داره ک براش بگیرم... رفتیم خونشون کلی ذوق کرد دو ساعتی داشتم یادش میدادم چطور باید پاپیونی گره کنه... دیر یاد میگرفت من همش بهش میخندیدم  دست آخری ک یاد گرفت گفت ایشالله یه شوهری گیرت بیاد از خودت بهتر! خندیدم دیدم دارن اذان میگن رفتم لباسامو در آوردم تا فرشته براشون ماهی درست کنه نماز بخونم...حاج خانم گفت میمونی پیشمون ک داری لباس در میاری؟ گفتم نه میخام وضو بگیرم نماز بخونم... گف, ...ادامه مطلب

  • روز دوم ماه محرمی هم خابشو دیدم!

  •   دیروز  عصری رفتم واسه خرید کیف و چادر...دو تا کیف گرفتم چادر و مانتو شلوار اداری. خیلی دوست داشتم ک سید محمد بود و ازش می پرسیدم بنظرت مانتوم باس چ رنگی باشه یا مثلا کدوم کفش قشنگتره یا مثلا حتی کدوم یکی کیف خوبه؟ لباسا رو ک گرفتم نظرم به کتای مردونه ی تک جلب شد چ کتای قشنگی بودن برای زمستون...دوست داشتم محمد بود...حالا ک نیست. امید نبود وگرنه حتما براش میگرفتم... صبحی ک از خاب بیدار شدم امید پیله کرد بیا ساندویچ...من سوسیس درصد پایین نمیخورم این طفلی هم کل سمنانو گشته بود سر صبحی نتونسته بود بالای ۵۵ پیدا کنه....خلاصه خیلی اصرار کرد ک بیا بابا بقیش سویا,روز دوم ماه عسل,روز دوم ماه فوریه,روز دوم ماه عسل95,روز دوم ماه رمضان,روز دوم ماه شعبان,روز دوم ماه صفر,روز دوم ماه محرم,روز دوم ماه رجب,روز سوم ماه محرم,روز سوم ماه صفر ...ادامه مطلب

  • اتمام کارگاه

  • کارگاه امروزم بلطف خدا تموم شد... یه شاگرد جدید داشتم اسمش محمد رضا بود :| اینم مث یاسین 8 سالش بود... سه تا بچه شدن :) این بچه ها از دانشجوهام بهتر درس پس میدن کل کلاس رو هوا بود از دست اینا :) محمد رضا خیلی خجالتی بود...شاید چون جلسه اول بود...ولی آخرش اومد بهم دست بده :) مردد شدم باید چ کنم! شما بودین چ میکردین؟! من دادم... اگ نمیدادم خیلی ناراحت می شد...خیلی. اسلام ک دین دل شکستن نیس...دین جمود نیس...من اگ دلشو میشکوندم هم از زبان بدش میومد هم از چادر هم از خیلی چیزا! سید محمد اینا رو میفهمه... صداها رو ضبط کردم... ان شا الله بعد چله... و اما... دیشب داشتم به این فکر میکردم , ...ادامه مطلب

  • یه شبه بی نماز شب

  • نماز شبمو خاب موندم. یعنی ساعت 5 بیدار شدم تا 5 و ده دقیقه فقط تونستم 6 رکعت اولو بخونم...اصل کاریا موند... چ میدونم والا... خودم میدونم دیشب چ کردم ک توفیق خوندنش ازم سلب شد... میگن اگه میخای ببینی چقد نمازت قبوله ببین بعد نماز چقد کار اشتباه انجام نمیدی؟ یعنی بواسطه شرمی ک از نمازت میکنی چقد جلو گناه می ایستی؟! حالا من بواسطه شرمی ک از نخوندن نمازم میکنم فک نکنم حالا حالاها دیگ فکر گناهم به سرم بزنه... چ میدونم والا... شاید نمازه نخوندمم قبوله... وقتی رکعت شیشم رو سلام دادم الله اکبرو گفتن دیگ تکون نمیخوردم منجمد شدم یه آن :) خلاصه نمازمو خوندیدم اومدیدم اینجا..,یه شبه دیگه بی تو گذشت ...ادامه مطلب

  • خوبی شما مگ نه؟ :"(

  • داشتم تو مای کامپیوتر دنبال اسکن کارت بانکیم میگشتم یهوئی این عکسا سرچ شد و واسم اومد... ایشون عشق بنده هستن...منو ک میدید به اندازه 7 سانت گردنش جلو میومد آب بازی میکردیم کشتی میگرفتیم(!) و و و و این عکسا مربوط به زمانیه ک مریض شده بود...مریض که نه... بالای گردنش رو لاک یه برجشتگی هس...میبینید؟ این باعث میشد موقع غذا خوردن ک سرشو بیرون می آورد سرش زخم بشه... سمنان دامپزشکاش اینجور حیوونا رو معالجه نمیکردن چ شبا ک گریه کردم...روزی سه بار بتادین میزدم دست آخر خودم لاکشو سوهان کردم تا خوب شد... یادش بخیر... کاش هرجا هس حالش خوب باشه... کاش..., ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها